یکـــــــ گُل را تصـــــور کن !

گُلــی کـه با تمـــام ِ وجــــود می خواهــی اش ...

دلت ضـعـف می رود بـرای شَهـدَش کـه کـامَت را شیـریـن کنـد ...
عطـــرش کـه مستـت کنـد...
و زیبــــایی اش که صفــابخـش حیـــاتـت باشـد ...
بنـد بنـدِ وجـــــودت می خـواهـد بچینـی اش ...

ولـی ...
از تـرس اینـکه مبــادا پـژمـرده اش کنی !
با حســـــرت از دور فـقـط تمــــاشـــایش می کنی ...


چـون اگـر حتـی یکــــــ گلبــــرگ از گلبــــرگهایش کـــم شود !
هـرگـز خــودت را نخـواهـی بخشـیـد .... !


از ســـوی ِ دیگــــر ...
فکـر دست های غـریبـــــه کـه هـر آن ممکن است گلت را بچینند دیـوانـه ات می کند !!

جـز خـودت و خُـــدا کسـی نمی داند که جـــانت به جـــان ِ آن گُلبستــه است ...
و تـو داری با ایـن تــرس روزهـا را به سختـی شَب می کنی ...

و آرزو داری ای کـــاش می شد تابلـــویی بود کنـار گُلت که روی
آن نوشته بود:
"این گل صاحب دارد"

{-35-}{-35-}
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/02/01 - 22:18
دیدگاه
hasti

خیلی قشنگ بود لایک واقعا

1393/02/1 - 22:25
bamdad

خواهش...
{-35-}

1393/02/1 - 22:27

باز نشر توسط